خالق : David Benioff, D.B. Weiss
بازیگران : Lena Headey, Peter Dinklage, Emilia Clarke
خلاصه داستان : هفت خاندان اشرافی برای حاکمیت بر سرزمین افسانه ای «وستروس» در حال ستیز با یکدیگرند. خاندان «اِستارک»، «لَنیستِر» و «باراتِئون» برجسته ترین آنها هستند. داستان از جایی شروع می شود که «رابِرت باراتِئون» پادشاه وستروس، از دوست قدیمی اش، «اِدارد» ارباب خاندان اِستارک، تقاضا می کند که بعنوان مشاور پادشاه، برترین سمت دربار، به او خدمت کند. این در حالی است که مشاور قبلی به طرز مرموزی به قتل رسیده است، با این حال اِدارد تقاضای پادشاه را می پذیرد و به سرزمین شاهی راهی می شود. خانواده ملکه، یعنی لَنیستِر ها در حال توطئه برای بدست آوردن قدرت هستند. از سوی دیگر، بازمانده های خاندان پادشاه قبلی وستروس، «تارگِریان ها» نیز نقشه ی پس گرفتن تاج و تخت را در سر می پرورانند، و تمام این ماجراها موجب در گرفتن نبردی عظیم میان آنها خواهد شد و...
www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/12/logo-trans.png
media/kunena/attachments/1598/GameofThrones.jpg
نقد و بررسی فصل چهارم
منتقد: مَری مَکنامارا (Los Angeles Times) - امتیاز ۱۰ از ۱۰
اگرچه [کاربرد] صفات عالي (ترين) در فرهنگ نقد خريدار چنداني ندارند، اما استفاده از اين صفات به ترجيع بند سريالهاي تلويزيوني اخير تبديل شده است. اين روزها واژگاني چون «بزرگترين»، «هوشمندانهترين» و «جالبترين» به اندازه توزيع نوميدانه ژتونهاي چاک ايي. چيز[۱] در جشن تولد يک بچه مهدکودکي نقل مجالس شدهاند.
بنابراين گفتن اين که سريال «بازي تاج و تخت / Game of Thrones»، که فصل چهارمش خروشان و غُران يکشنبه شب نمايش داده ميشود، بهترين سريال تلويزيوني همه دورانها است نه تنها يک اظهار نظر کاملاً شخصي بلکه تابع شرايط است و هر چند مدت يک بار ممکن است تغيير کند. عليرغم اشتياق خسته کننده روز افزون ما به تهيه ليست [از موارد مختلف]، مديوم تلويزيون هرگز به حد کافي براي انجام مقايسه هاي معنا و مفهوم دار، خطي نبوده است؛ همچنين تنوع شديد برنامههاي تلويزيوني به لحاظ فرم و فعاليت باعث شده که هر گونه اقدامي براي رده بندي يا اعطاي جايزه [به آثار تلويزيوني] کاري عبث و بيهوده جلوه کند.
اما ميدانيد چيست؟ به هر حال قصد دارم که حرفم را بزنم.
«بازي تاج و تخت»، بهترين سريال تلويزيوني ساخته شده تاکنون است.
بازيها فوقالعادهاند، سناريو بدجوري هوشمندانه است، ميزانسن و فيلمبرداري حيرت انگيز است و هيچ سريال ديگري از نظر داستان، خلاقيت، پشتيباني، موقعيت جغرافيايي به گرد پاي آن نميرسد.
به نظر ميرسد که خالقان سريال، دِيويد بِنيوف و دي. بي وايس، با اداره هفت اقليم پادشاهي و حدود ۱۰۰۰ بازيگر بالاخره دچار لغزش خواهند شد. ولي تا به امروز هر فصل قويتر از فصل قبلي بوده است.
اين سريال به قدري غني است که توانست دو تن از دوست داشتنيترين شخصيتهايش، راب و کِیتلين اِستارک، را در اپيزودي که دل ميليونها نفر را شکست، بکشد و همچنان با زيبايي بيرحمانه، تسلط بي حرف و حديث و خيلي از بازيگران بي مانند در تلويزيون به پيش رود.
بله، در اين سریال مردان فاتح و مغلوب وجود دارند، گرچه اغلب يک تلفيق دائماً در حال تغيير از اين دو ديده ميشود. اما برخلاف بيشتر نمايشهاي شبه تاريخي، زنان نيز به اندازه مردان ميتوانند تحسين، نفرت و توجه مخاطب را برانگيزند. کيست بين ما که نگران آنچه آريا اِستارک (با بازي مِيزي ويليامز) مجبور بود تحمل کند، نبوده باشد؛ کدام زن است که در خفا دلش نميخواسته او را «کِلِيسي» صدا کنند؟ خودم، دوست دارم تي شرتي با عکس آن به تن کنم.
داستان فصل چهارم از زمان بعد از آن «عروسي خونين» ننگين شروع ميشود، به طوري که سردمداران مختلف که امروز با هم متحد شدهاند- از قبيل لنيسترها، فري ها، بولتون ها- به آينده درخشان خود فکر ميکنند، در حالي که معدود اِستارک هاي باقيمانده پراکنده- شامل آريا، سانسا (با بازي سوفي تِرنِر)، بِرَن (با بازي آيزاک هَمِستِد- رايت)، ريکان (با بازي آرت پارکينسون)، جان اِسنو (با بازي کيت هارينگتون) با هراس به سمت آينده نامعلوم خود گام بر مي دارند.
زمستان همچنان در راه است (گرچه بايد گفت که سرعت آن نسبت به آنچه در دو فصل قبلي اشاره شده بود کمي آهسته تر است)، وايت واکرها همچنان در حال شورشند و وحشيها- آنهايي که مدتهاي مديدي براي ممالک غربي متمدن ناشناخته بودند-با هدف انتقام گيري در ديوار رخنه ايجاد کردهاند.
و در حالي که شاه جوفري (با بازي جَک گِليسون) و پدربزرگ ماکياوليستش، تايوين لَنيستِر (با بازي چارلز دَنس) فکر ميکنند که توانستهاند با بردن تخت آهنين به سرزمينهاي دوردست به خوبي از آن محافظت کنند، اژدهاها و ارتش دِنِريس تارگِريان (با بازي اِميليا کِلارک) بزرگ ميشوند و در عين حال اِستانيس باراتِئون (با بازي اِستِفِن ديلِن) هنوز مصر است که اين تخت متعلق به او خواهد بود گرچه نه از راه جنگ بلکه از راه جادو.
هر کسي، فانتزي را دوست ندارد. فروش و حفظ اين ژانر يکي از به مراتب دشوارترين کارها است. چنانچه همچون جُرج آر. آر. مارتين رمان نويس دست به خلق دنيايي بزنيد که در آن نه تنها اژدهاها و وايت واکرها حضور دارند بلکه پادشاهان بسيار جوان بيمار و جادوگران سرخ قاتل، کودکان نيمه فلجي که با کلاغهاي سه چشم حرف ميزنند و شاهزاده هاي کوتوله اي که هم مکارند و هم نجيب، ديگر نميتوانيد بيش از این خطا کنيد.
وقتي که چنين اثري را به سریال تبديل ميکنيد، در واقع ديگر جاي هيچ اشتباهي باقي نميماند. هيچ چيزي به احمقانگي فروريختن يک دنياي خيالي زير وزن غرور واهي آن اثر نيست.
سه سال است که «بازي تاج و تخت» دهها خط داستاني را در لوکيشن هاي بسيار متنوع حفظ کرده است و با دقت افسانه اي بافته که دنياي مدرن به آن اهميت ميدهد. شمشيرها و جادوگري باعث جذاب شدن آن شدهاند، اما جذابيت اين سريال به طيف وسيعي از درونمايه ها مانند عشق و مرگ، انتقام و وفاداري، آزادي و بردگي، حرص و بخشندگي، فرماندهي و فرمانبري، هوس و شفقت، والدين و فرزندان و تعهد يک فرد مجرد به خانواده، خدا و گذر زمان وابسته است.
شايد به کار بردن صفات عالي بي معنا باشد، اما با هر جمله و عبارتي که ميتوان بايد گفت که تلويزيون تاکنون نتوانسته بهتر از اين را بسازد.
--------------------
[۱] نام يک شهر بازي معروف در امريکا.
اختصاصی نقد فارسی
مترجم: محمدرضا سیلاوی
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل (از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی) بدون ذکر دقیق کلمات "منبع: سایت نقد فارسی" ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
آرشیو
آمار سایت
کدهای اختصاصی